پیشگام

مهارت و کارآفرینی

پیشگام

مهارت و کارآفرینی

هر وقت اراده کردید ، ایده های درخشان بازاریابی را شکار کنید

 

 

اگر بخواهید در فروش کالا یا خدمات خود موفق شوید و بتوانید شرکتتان را ارتقاء دهید ، به یک ایده بدیع ، موثر و کارآمد بازاریابی احتیاج دارید . اما ذهن شما مرتب به سوی همان ایده های کهنه و قدیمی برمی گردد اما شما از آنها خسته اید ، نمی خواهید دیگر ازشان استفاده کنید و می خواهید از یک استراتژی جدید ، هیجان انگیز و سرشار از ابتکار بهره گیرید . وقتی که همسرم نوزادی به دنیا آورد ومن پدر شدم ، توانستم به ایده های جدیدی در بازاریابی دست یابم . وقتی برای اولین بار پسرم را دیدم ، مثل بقیه پدر و مادر ها بودم و می خواستم ببینم که فرزندم به کدام از ما شبیه است . دیدم که برخی خطوط چهره اش به من شبیه است . بعضی دیگر به همسرم ، تعدادی به دیگر اعضای خانواده و برخی هم کاملاً جدید هستند . طبیعت هرگز کسی را گول نمی زند . اگر به طبیعت نگاه کنیم و به روندی که کارهای طبیعت طبق آن پیش می رود ، دقت کنیم ، می توانیم چیزهای زیادی یادبگیریم . آنگاه اگر این درس ها را در کسب و کارمان به کار بندیم ، به جلو خواهیم رفت . زمانی من با مدیر اجرایی جوان در یکی از رسانه ها کار می کردم . او اکنون خود صاحب یک شبکه است . این جوان به من اندرزداد که اگر می خواهم ثروتمند و مشهور شوم ، از تجربیات و ایده های خوب دیگران استفاده کنم . خیلی از ایده های خوبی که به آن برمی خورید ، دیگران بارها و بارها از آنها استفاده کردند . توجه کنید که اگر این روش ها ، مثمرثمر نبودند ، اشخاص گوناگون دائماً آنها را به کار نمی بستند . گاهی اوقات ما از کنار ایده های بسیار جالبی بی تفاوت می گذریم . مثلاً آیا تکنیک های قدیمی بازاریابی متعلق به دهه 80 ، 70 یا 1960 وجود دارد که امروز هم پاسخگو باشند ؟ یا ممکن است یکی از ایده هایی که در شهر همسایه شما به کار می رود برای شهر شما هم مفید باشد ؟ این ایده ها را به کار بندید و به یاد داشته باشید که ایده ها مثل کتاب ها و مقالات و از این دست نیستند که کپی رایت داشته باشند . تا زمانی که از لغاتی عین لغات آنها برای بیان این ایده استفاده نکنید ، کسی به شما ایراد نمی گیرد . کارشناسان به ما می گویند که چند ایده را در کنار هم قرار دهید و از هر کدام نکته ای دریابید تا در نهایت به تکنیک خلاقانه ای دست یابید . مثلاً درباره دو تکنیک مرسوم بازاریابی که وسیعاً از آنها استفاده می شود ، فکر کنید . آیا می توان از ترکیب آن دو به روشی به روشی بدیع و موثر دست یافت ؟ صاحبان صنعت نشر می گویند که تنها 5 درصد مطالب یک کتاب جدیدست . نویسنده 95 درصد دیگر از کتاب ها و مقالات دیگر برگرفته است . برداشت اطلاعات و تدوین آنها به شیوه خود ، «پژوهش» نام دارد و صنعت نشر نیز بر همین قاعده بنا شده است . همچنین روانشناسان خاطر نشان می کنند که بیشتر افراد چیزی که کاملاً جدید باشد را دوست ندارند . وقتی مشتریان احتمالی به شما می گویند که خواهان کالای جدیدی هستند ، شاید می خواهند بگویند که کالا یا خدماتی مشابه می خواهند اما با بسته بندی و شکلی جدید . از این رو این سه روش خلاقیت را به خاطر بسپرید و برای تدوین طرح بازاریابی تان از آنها استفاده کنید :
1-
از ایده های جالب دیگران استفاده کنید .
2-
دو یا سه ایده را با هم ادغام کنید تا به چیزی بدیع و خلاقانه دست یابید .
3-
استراتژی هایی که در مناطق دیگر موثر بوده اند را جستجو کنید و در شهر یا کسب و کار خود از آنها استفاده کنید . همچنین می توانید از دوستان صمیمی خود کمک بخواهید و از ابتکار و خلاقیت آنها نیز استفاده کنید .

به نقل از سایت خانه‌ی کارآفرینان ایران

هر وقت اراده کردید ، ایده های درخشان بازاریابی را شکار کنید     !

من و مشتریانم

من و مشتریانم

نویسنده : دوین هاستینگز، سی.
مترجم : مملکت‌دوست، دنیا
 

مقدمه

کسب و کارهای کوچک معمولاً با مشکلات زیادی روبه رو می‌شوند. برای مثال، شخصی که کار دو، سه یا چهار نفر را به تنهایی انجام می‌دهد، مسلم است که در کارش با مشکلات زیادی روبه رو می‌شود چرا که همزمان باید مشتریان را ملاقات کند، محصولاتش را بفروشد و در سمینارهای مختلف شرکت کند. جرالد کین درباره انجام دادن تجارت یک نفره به شوخی می‌گوید: «آقا بالاسر خود بودن خوب است، چرا که هم می‌توانید فقط نصف روز کار کنید و یا در روز دوازده ساعت سر کار باشید».

نکته‌ای که باید تمام کاسبان و تاجران به آن توجه کنند این است که باید در زمان بسیار محدودی کارها و وظایف بسیاری انجام دهند و البته باید از حداقل کار بهترین نتیجه لازم را بگیرند یعنی کارشان باید بیشترین بهره داشته باشد. اما برای اینکه از کمترین زمان بهترین استفاده را برد چه باید کرد؟
اگر شما دوست دارید که برنامه‌ها و کارهایتان را به سریع‌ترین و بهترین نحو انجام دهید بهتر است که به نکاتی که در این مقاله به آن اشاره می‌شود خوب توجه کنید و آنها را در رأس کارهایتان قرار دهید. البته برای اینکه خواندن این مقاله خسته کننده نباشد این نکات به صورت پرسش و پاسخ آمده است و فایده دیگر آن این است که به خاطر سپردن نکات آسان‌تر می‌شود.

پرسش اول

چگونه می‌توانم مشتریان بیشتری بگیرم؟
پاسخ: گاهی اوقات برای جلب مشتریان بیشتر لازم است که کارهایی را که تاکنون برای این کار انجام داده‌ایم، متوقف کنیم. گاهی اوقات باید از روشهای مؤثری برای این کار استفاده کرد. البته روشهای استانداردی برای جلب مشتریان وجود دارد و نیز روشهای غیراستاندارد دیگر. اما این نکته را به خاطر داشته باشید: یک روش را بارها و بارها امتحان کنید. اگر انتظار داشته باشید که نتایج منفی به همراه داشته باشد پول و انرژی خود را از دست داده‌اید. بنابراین آنچه که باید انجام دهید فقط کار کردن نیست. ذهنتان را متوجه اهداف و کارهای دیگر کنید. همان طور که پیشتر اشاره شد گاهی اوقات راه حل مشکل این نیست که چه کار دیگر باید انجام داد بلکه این است که برای گرفتن مشتریان بیشتر انجام چه کارهایی را باید متوقف کرد.

نکته مهمی که باید به ذهن بسپارید این است که قوانین و مقررات نامرئی در جهان وجود دارند. حتی اگر شخصی با ذهنیت متافیزیکی نباشید، می‌توانید ببینید که نیروهای نامرئی بسیاری در زندگی‌های ما وجود دارد. الکتریسیته، نور، گرما و غیره. یک بذر را در نظر بگیرید: به محض آنکه در دل خاک کاشته می‌شود، نیروهای نامرئی دست به کار می‌شوند و آن را به یک گیاه، درخت یا بوته تبدیل می‌کنند. تمام این نیازها چیزهای بسیار اساسی هستند که به بذر کمک می‌کند که قسمت‌های دیگری به آن اضافه شود و باصطلاح رشد و نمو کند. اما بیشتر مردم فکر می‌کنند که چنین نیروهایی به چیزهای مرئی و مشهودی که می‌توانیم در زندگی روزانه خود ببینیم، تعلق ندارد.

آیا شما احساس کرده‌اید که در طول یک روز همه چیز بر وفق مرادتان پیش می‌رود و باصطلاح کارهایتان روی غلتک افتاده است؟ در این مواقع چه فکر کرده‌اید؟ آیا دوست داشته اید که تلاش اضافی که به نتایج عادی بزرگتر می‌انجامد، انجام دهید؟ چه چیزی آن روز را متفاوت‌تر از روزهای دیگر کرده است؟ نیروهای نامرئی که به نفع خود تحت کنترل درآورده‌اید. آیا تاکنون با کسی ملاقات کرده‌اید که شما را سخت تحت تأثیر خود قرار داده باشد، به اصطلاح شما را جادو کرده باشد؟ آیا به نظرتان او یک آدم جذاب بود؟ البته منظورم زیبایی و جذابیت فیزیکی نیست بلکه انرژی اوست. راز این دسته افراد این است که این افراد موفق یاد گرفته‌اند که چگونه چهار قدرت نامرئی خود را کنترل و هدایت کنند.

چهار قدرت نامرئی عبارتند از:

  • رفتار
  • تمرکز
  • گفت وگوی درونی با خود
  • باورها.

روش و رفتار مثبت باعث خلق مثبت می‌شود. من از ساده طبعی و یا تأییدات بی‌فایده سخن نمی‌گویم، بلکه عقیده دارم که احساس و برداشت من از جهان مردم، وقایع و اتفاقات و باورها و رفتارهای مناسب با آن را برایم به ارمغان می‌آورد. آنچه که زندگیم را تغییر می‌دهد نوع نگاه و نگرش من به اشیاء و افراد و در کل، جهان است.

یک فکر مثبت نتیجه مثبت به همراه دارد. با نگاه کردن به گلها، گیاهان و درختان و دیگر چیزها این احساس را در خود به وجود آوریم که برای رشد آنها نیروهای نامرئی دست‌اندرکارند. اما علف‌های هرز از کجا می‌آیند؟ از بذرها. نتایج احساسات خود از کجا نشأت می‌گیرند؟ بذرهای افکار، باور و رفتارها. در ذهن شما چه چیزی کاشته شده است؟ زندگی همیشه ما را با چالشها و مشکلات زیادی روبه رو می‌سازد.

از این رو مهم است که این نظریه را به خاطر بسپاریم: یک شخص بدبین هر فرصت و شانس را یک مشکل می‌بیند و یک شخص خوش‌بین مشکلات را یک فرصت می‌داند.خود من چه از نظر شخصی و چه از نظر شغلی به این نتیجه رسیده‌ام که داشتن ذهنیت مثبت باعث افزایش اعتماد به نفس در انسان می‌شود. شاید اگر این حرف را به دوستانتان بزنید آنها به شما بخندند و بگویند: «این از آن حرف‌های متافیزیکی عجیب و غریب است.» اما این مسئله را به خاطر بسپارید که آنها چه موفقیت‌هایی در زندگیشان کسب کرده‌اند؟ زندگی افراد مشهور را مطالعه کنید. در زندگی انسان‌ها لحظاتی وجود دارد که باید به آن نگاهی عمیقی انداخت. خود من متوجه شده‌ام که عامل مهم موفقیت شغلی‌ام دیدگاه و نگاه مثبتی بوده است که به کارم داشته‌ام.

اگر به نتایج بهتری در زندگی شخصی و شغلی خود نیاز دارید، دو چیز است که باید به آنها بیشتر از هر چیز دیگر توجه کنید:

  • چگونه به نتایج مثبت و جالبی در زندگیتان دست یابید؟ با استفاده از نیروهای نامرئی که در وجود هر موجود زنده‌ای به ودیعه گذاشته شده است؟ چنانچه نتایج حاصله مثبت نیستند، استفاده از این نیروها می‌تواند تغییرات زیادی را در شما به وجود آورد.
  • افزایش اعتماد به نفس در کسب موفقیت بسیار مهم است. گفت وگوی درونی با خود و تکرار کلمات و جملات تأکیدی روش بسیار مفیدی برای افزایش اعتماد به نفس در انسان می‌شود. یکی از مشتریانم با استفاده از این روش توانست ۴۰ پوند از وزنش را البته بدون کم کردن از میزان غذای خود کم کند.

تغییرات کوچک می‌تواند نتایج بزرگی به همراه داشته باشد. سعی کنید که دستورات بالا را به مدت چند هفته به کار گیرید.

پرسش دوم

چرا وقتی که مطمئنم که مشتریان خوبی پیدا کرده‌ام، آنها را خیلی زود از دست می‌دهم؟
پاسخ: وقتی که دانش آموز سر کلاس حاضر باشد، سر و کله معلم نیز پیدا خواهد شد. حال ممکن است معلم بد باشد. هر جا که فروشنده باشد، مشتری هم است، اما باید روش تشخیص آنها را خوب بدانید.

پرسش سوم

می‌دانم درست نیست که این را بگویم اما گاهی اوقات یک مشتری تمام روزم را خراب کرده است. در این مواقع چه کار باید بکنم؟
پاسخ: آیا فقط یک بار اتفاق می‌افتد یا همیشه؟ یاد بگیر چطور این تناقض را تغییر دهی تا تو و مشتری‌هایت به جای عذاب کشیدن از معامله لذت ببرید.

پرسش چهارم

می‌دانم برای اینکه کارم را بسیار خوب انجام دهم بسیار خوب هستم اما به دلایلی چندان اعتماد به نفس ندارم. با این وضعیت چگونه برخورد کنم؟
پاسخ: همیشه چیزهای کوچک هستند که باعث بروز اختلافات بزرگ می‌شوند. داشتن دیدگاه و ذهنیت مثبت و باور داشتن توانایی‌های خود باعث می‌شود که ترستان از انجام کار بریزد و از کارتان لذت ببرید.

پرسش پنجم

دسته‌ای از افراد وجود دارند که نمی‌توانم با آنها ارتباط برقرار کنم. این در حالی است که یقین دارم که آنها مشتریان بسیار خوبی از آب در می‌آیند. چه کار کنم که بتوانم آنها را متقاعد سازم؟
پاسخ: یک بار کسی گفت: «من تا به حال نتوانسته‌ام همسرم را درک کنم». یک روز تمام با او صحبت کردم ولی نتوانستم حرف هایش را بفهمم. چیزی که عجیب است این است که اگر چه پاسخ به این سؤال بسیار روشن است، اما بیشتر افراد نمی‌توانند پاسخ این سؤال را بیابند و همین مشکل هم بر روی افراد کاسب و بازرگان نیز تأثیر می‌گذارد.

پرسش ششم

من برای متقاعد کردن مشتریانم دست به هر کاری می‌زنم، اما بیشتر اوقات نتیجه نمی‌دهد. آیا تکنیک مؤثری برای این کار سراغ دارید؟
پاسخ: گاهی یک تصویر کار هزاران کلمه را می‌کند. سعی کنید از محصولاتتان تصاویر واضح و زیبایی تهیه کنید. در این صورت خیلی راحت‌تر مشتریان خود را برای خرید اجناستان قانع می‌کنید.

به نقل از سایت راهکار مدیریت

پنج توانمندی لازم در گستره کار رهبری

پنج توانمندی لازم در گستره کار رهبری 

این روزها اداره کردن سازمان هایی که هم مسوول باشند و هم سودآور، کاری است دشوار. ما در دورانی

 زندگی می کنیم که سرشار از پیچیدگی و آشفتگی و آکنده از پیــشرفت های جهش آسـای فـن آوری و سرشار از رقابت بین الملـلی است. نیروی کار روز به روز متنوع تر می شود و دید ما نسبت به کار، دائـماُ دست خوش تغییر و دگرگـونی می شود. مشتریان توقع دارند کالاها و خدماتی که به آن ها عرضه می شـوند، بهتر، ارزان تر و سریع تر باشد. پس از برآوردن این توقعات، باز تغییری دیگر از گوشه ای دیگر سر بر می کشد و توجه همه را به خود جلب می کند. همه مـا در عرصه اقتـصــادی جـدیـدی که ” دانایی “ نام دارد، فعالیت می کنیم. در این عرصه، انسان ها سرمایه معنوی محسوب می شوند و پیشرفت امور منوط به آن ها است و تاوان سوء تدبیر بسیار سنگین و گزاف است. در این عرصه، سازمان هایی موفق می شوند که رهبران آن ها بتوانند این سرمایه معنوی را بسیج کرده و گره از شایستـگی، آفرینندگی و تعـهد آن ها باز کنند . مرکز مدیریت خلاق، در طی بیست سال کار با هزاران مدیر از سـازمان های گوناگون، چند قابلیـت و ظرفیـت را که با رهبــری ثمربـخـش مرتبط است، مشخص کرده است. یکی از قدیمی ترین آن ها، داشتن مهارت فنی در اعلا درجه است یعنی دانش اداره کسب و کار. اما میزان مـاندگاری این قابلیت ها منـوط به میـزان توانــایی کار بـا دیگران و غریزی بودن آن قابلیت هاست. به عبارت دیگر، قابلیت باید ناشی از درک شخصی باشد. این قـابلیت ها، کمتر قابل کمی شـدن هستنـد، قابلیت هایی که مثل چشـمه، زاینـده اند و بارها و بارها بروز می کـنند و عامل اصـلی موفقیـت در رهبری فرهنگ های مختلف به شمار می روند.
این قابلیت ها پنج خصیصه برجسته دارند :
1
- خودآگاهی پیشرفته شناخت تمامی توانایی ها و ناتوانایی های افراد و نحوه نفوذ آن ها در دیگران و نحوه پذیرفته شدن آن ها از سوی دیگران، کاری اسـت واجب. اثر این کار مثل قرار دادن چند آینه در برابر فرد است تا هر طور که دیگران او را می بینند، خود را ببیند. آگاهی سبب می شود تا رهبر، رفتارهایی را که مانع اثربخشی می شود، تغییر دهد و رفتارهایی را که موجب بهبود اثربخشی می شود، تقویت کند و برای رشد شخصی خود برنامه ای تهیه کند که بتواند چند ماه یا چند سال دنبال شود. شرط نخست رهبری ثمربخش سازمان ها در دوران تحول و دگرگونی این است که رهبران ارشد ابتدا خود را متحول کنند. .

2
- عادت به ترغیب بازخور رهبران با تشویق دیگران، رؤسا، همکاران و زیردستان، به دادن بازخورهای صحیح و سازنده، خودآگاهی را توسعه می دهند. خودآگاهی می تواند پایه تحول و عمل شخص باشد. این نوع بازخور معمولا، و نه همیشه، از طریق ابزارهایی که برای مقاصد خاص و با دقت ساخته می شوند، به دست می آید. دادن و گرفتن بازخور، مهارتی است دشوار، به خصوص اگر بخواهیم به طور مفید از آن اسـتفاده کنـیم. اما همان قدر که این کار دشـــوار است، ابــزاری است قوی برای کمک به کسانی که می خواهند ظرفیت و توان رهبری را در خود تقویت کنند. زیرا گرفتن بازخور صحیح سبب می شود که فرد به نقاط ضعف و قوت خود، که چه بسا از وجود آن ها ناآگاه است، پی ببرد. این توانایی ها و ناتوانی ها بر بهره وری سازمان های تابعه، اثر خوب یا بد بر جا می گذارند. بازخور نباید محدود و منحصر به روابط دو جانبه شود، بلکه می تواند به عنوان ابزاری با ارزش، رفتار گروهی و کار دسته جمعی را بهبود بخشد. رهبرانی که در استفاده وسیع از این ابزار، ماهر باشند، می توانند به افراد و گروه ها کمک کنند تا آن ها ظرفیت ها و توانایی های ناشـناخته خود را بشناسنـد و آنــچه از نظــر ایشـان دست یافتنی نیسـت، ملمـوس و دست یافتنی کنـنـد. این گونـه رهبــران بین وضــع موجود و وضع مطـلوب پل می زننــد. این هنـــر بسیــار نـــادر و کمـیاب است اما داشتـن آن، نشــانه رهبـران و سازمان های موفق آینده است.
3
- عطش یادگیری
استقبال از دانش جدید و اشتیاق به تغییر رفتارها و دیدگاه ها بسـیار اهمیت دارد. پژوهش های ما نـشان می دهد که بهترین آموزگار، تجربیات حین کار است. مسئله مهم، یادگیری روش استفاده همیشگی از این تجارب و تغـییر رفتارها به اقتضای آن تجارب است. محیط هایی که از نظر یادگیری غنی هستند، فـضـایی امـن به وجـود می آورنــد که فـرد در آن احسـاس نشـــاط می کند و می تواند ایـده های جدید و رفتارهای جدید را در آن فضا بیازماید و می تـواند با عینـکی جدید به امور نگاه کند، یا با همان عینک سابق، اما با دیدی متـفاوت به آن ها بنگرد. این چشم اندازهای جدید باعث می شود که رهبر از دل اوضـاع آشـفته و درهم، معانـی و مفاهیم روشـنی را کشف کند. در این حالت و به خـصوص اگر این یافتـه ها با دیگران در میان گذاشته شود، رهبری به مفهومی توانمند تبدیل می شود.
4
- تلفیق کار و زندگی رهبری و زنـدگانی با هم رابـطه نزدیک دارند، به همین علت، رهبران لایق باید از خود درکی قوی داشته باشند، نه اینکه خود را افرادی بدانند که فقـط با موقعیت شغلی شنـاختــه می شـونـد. امـروزه مـرزی مشخص بیـن کار و زندگی وجود ندارد. باید بین نیازهای اجتماعی و خانوادگی و نیازهای شغلی، موازنه برقرار کرد و یا اگر بخواهیـم دقیقتر بگوییم باید این نیازها را با هم تلفیـق کرد. معنـای تلفیق، کوتاه کردن سـاعات کار نیست، زیرا ایـن کار در نظـر خیـلی از رهبران، هدفی واقع بینانه نیست. ایجاد تعادل مستلزم آسودگی خاطر در تمامی این زمینه هاست، زیرا همه این موارد از چشمه ارزش های شخصی نشأت می گیرند.
5
- حرمت نهادن به تفاوت های دیگران برای آن که رهبر جهان شمول بتواند در محیط در حال تولد جهانی، سودمند واقع شود، باید از تفــاوت های شدیـد افـراد و اوضـاع، آگاه و در عیــن حال نسبت به آن ها حسـاس باشد. توجه دارید که منظور، تفاوت هایی مهمتر از تفاوت های زبانی، سنتی و فرهنگی است، گو اینکه حسـاس بـودن به این تفــاوت ها نیز مهـم است. اما منظوراصلی، توانایی ترکیب و تکمیل دیدگاه های گوناگون و احترام به آراء و ارزش های افراد است. آن چه که اهمیت دارد، علاوه بر خود آگاهی، بازخور، یادگیری، ترکیب کردن کار و زندگی و احترام به تفاوت های دیگران، فراهم آوردن فرصت بالنـدگی برای این ظرفیت هاست و این هدف از راه برنامه های آموزشی و کارورزی، مشاوره و رایزنی و غنی کردن مشاغل به طوری که به رشد افراد بیانجامد تأمین می شود. این کارها باید به صورت بخشی از فرهنگ سازمان در آید. از دل این گونه سازمان ها در آینده، نسلی نو از رهبران جهانی سر بر خواهد کشید.


مرجع: روزنامه تفاهم

یک کارآفرین نگران

یک کارآفرین نگران 

مترجم: آذین صحابی

شروع یک کسب و کار مستقل در هر صورت با اضطراب، نگرانی‌ها و فشارهای روحی همراه می‌شود. اگر که خودتان یا همسرتان کارآفرین باشید یا هر دویتان به هر حال با این مشکلات رو به رو خواهید شد. وقتی که یک کارآفرین تحریک‌پذیر و عصبی می‌شود و بیش از اندازه نسبت به حساب دخل و خرجش و ثبات و دوام کسب و کارش نگران است،‌ نشان‌دهنده اینست که بیش از حد تحت فشار عصبی و استرس است. اگر که خانواده مشکلات خاص یک کارآفرین را درک نکنند و هنگامی که او مجبور می‌شود ساعات طولانی کارکرده و کمتر کنار خانواده باشد، همراهی‌اش نکنند و بهانه بگیرند، این استرس‌ها دو چندان خواهند شد. برای زنان کارآفرین اوضاع دشوارتر خواهد بود. آنها سعی می‌کنند. بین امور خانه و نظم دادن به آنها و رسیدگی به زندگی حرفه‌ایشان تعادلی برقرار کنند و همین سعی و تلاش مضاعف، فشار عصبی وارد بر آنها را دو چندان می‌کند. افرادی که به کارآفرینی روی می‌آورند دقیق و منظم هستند و دوست دارند که همه چیز به بهترین شکل انجام شود و همین نیز استرسی را به مجموع عوامل اضطراب‌آور اضافه می‌نماید.
حالا سوال اینست که باید چه کار کرد؟ در اینجا دو نکته ساده را بیان کرده‌ایم که می‌توانند در کاهش اضطراب‌ها و نگرانی‌های یک کارآفرین به او کمک کنند:
اولی نکته بسیار ساده‌ایست. اگر محیط زندگی و محیط کارتان منظم،‌پاکیزه و مرتب باشند، نظم بیرونی آنها درون آشفته شما را هم آرام و راحت می‌کند. وقتی که می‌خواهید کار کنید همه ابزار و لوازم کارتان را فراهم کنید و نزدیک و در دسترس خود قرار دهید. طرحی کلی از کارها و فعالیت‌هایتان را بنویسید و در جایی نصب کنید که همیشه در معرض دیدتان باشد. هر روز در کنار آن برنامه و لیست کارهای روزانه‌تان را بچسبانید. این کار سبب می‌شود که بتوانید وقتتان را با توجه به این کارها تنظیم نمایید تا هم به کارهای مربوط به شغلتان برسید و هم این که از بودن در کنار خانواده لذت ببرید.
و حالا نکته دوم:
این مسئله چندان ساده نیست ولی بسیار مهم است و باید با دقت به آن توجه کنید. من خودم یک کارآفرین هستم و در کارم هم موفق بوده‌ام ولی این موفقیت و نظم به سادگی به دست نیامده است. طرح کل و برنامه‌ریزی روزانه کوچکترین و ابتدایی‌ترین گام‌‌های شروع یک کسب و کار تداوم آنست. یک مسئله مهم و ضروری دیگر اینست که شما یک تصویر بزرگ از آنچه که می‌تواند پیش رویتان باشد را در نظر داشته باشید و تذکر اساسی‌تر وجود فیزیکی این تصویر است. من خودم تابلویی بزرگ و قابل انعطاف‌ دارم و آن را پشت در اتاقم نصب کرده‌ام.من گزینه‌های بسیاری را بالای این صفحه نوشته‌ام مانند وب سایت، سمینار و معرفی کالا و موارد دیگری که به بهبود کسب و کارم کمک می‌کنند. سپس فکر می‌کنم و ایده‌های گوناگونی که به ذهنم می‌رسد را یادداشت می‌کنم و پس از مرتب کردن آنها، هر کدام را زیر ستون مربوطش می‌چسبانم. ستون دیگری هم وجود دارد که عنوانش «امروز» است و کارها و برنامه‌های ضروری هر روز را در آن ذکر می‌کنم. وقتی که دارم کار می‌کنم، با توجه به آن گزینه‌ها، ایده‌های زیرشان و کاری که انجام می‌دهم، می‌توانم بفهم که برای پیشرفت در آینده‌ نزدیک و دور چه کار باید بکنم. هر وقت که دیدم این افکار کهنه شده‌اند و از آن‌ها استفاده کرده‌ام، به دورشان می‌اندازم. همچنین گاهی اوقات در حین انجام کار ابتکاری جدید به ذهنم می‌رسد که روی تابلو ذکر نشده. آن را روی کاغذی می‌نویسم و به تابلو می‌چسبانم.
نظم، هماهنگی بین وظایف شغلی و مسئولیت‌های خانوادگی و دوراندیشی تنها چند تا از عواملی هستند که می‌توانند استرس و نگرانی‌ها و فشارهای عصبی شما را به عنوان یک کارآفرین کم کنند. در صورت داشتن آرامش خاطر هم پدر یا مادری مهربان و مسئول خواهید بود و هم یک کارآفرین موفق و پیروز.
By:Lorna Minewiser 
مرجع: روزنامه تفاهم

30 نکته برای آنکه بتوانید رئیس خود باشید

30 نکته برای آنکه بتوانید رئیس خود باشید

به نقل از مقاله‌ی کسب و کار کوچک از سایت مدیر‌ها

(مقاله‌ی کامل را می‌توانید در بخش مقالات این سایت مشاهده نمایید(

 چه چیزی تا کنون شما را از راه اندازی یک کسب و کار مستقل باز داشته است؟ این 30 نکته به شما کمک می‌کند در برابر ترس خود قرار بگیرید و در نهایت قدرت آن را پیدا کنید تا بتوانید رئیس خود باشید.



 لازم نیست در این لحظه دقیقاً بدانید که شما چه یا چگونه انجام خواهید داد. فقط کافیست ندای درونی خود را برای کارآفرینی تصدیق کنید. روی کاغذ بزرگی بنویسید «من آرزوهای خود را قبول دارم!» و آن را بر روی دیوار نصب کنید؛ تنها به این دلیل که به شما یادآوری کند که به سمت جلو دارید حرکت می کنید. دو سال زمان برد تا من این پنج کلمه را نوشتم، اما به محضی که این کار را انجام دادم احتمال اینکه رئیس خود باشم برای من بسیار ملموس تر شد!2- شروع به نوشتن یک دفتر وقایع روزانه کنید.

 از آن برای نوشتن روزانه ایده ها، هدفها، احساسات و هر چیزی که به زندگی شما مربوط است، استفاده کنید. داشتن چنین دفتری به شما کمک می کند تا خود را بهتر بشناسید و هنگامی که به گذشته می نگرید، روند پیشرفت خود را مشاهده می کنید. این کار به خصوص در زمان گرفتاریها بسیار مفید خواهد بود.3- اهداف خود را همواره یادداشت کنید.

مطالعات نشان داده افرادی که اهداف خود را یادداشت می کنند پنج برابر بیشتر از سایرین به اهدافشان دست یافته اند! چه زمانی می خواهید کسب و کار خود را شروع کنید؟ کار فعلی خود را ترک خواهید کرد؟ دوست دارید چقدر پول پس انداز کنید؟ اهداف خود را تنظیم کنید و در راستای رسیدن به آنها تلاش کنید.4- موفقیت خود را در نظرتان مجسم کنید.

 تصوری از آرزویتان که دوست دارید یک کارآفرین باشید در ذهن خود بسازید و آن را بنویسید. در بیشتر تجربیات مشاوره ای در زمینه کسب و کار، افرادی که این تصور را در ذهن خود ساخته بودند، بیشتر از سایر افراد آن را تجربه می کردند. سؤالاتی مانند: «من دوست دارم در چه نوع فضای اداری کار کنم؟» یا «چه نوع مشتریانی خواهم داشت؟»5- جملات تأکیدی بنویسید و آنها را بخوانید.

این گونه تأکید ها جملاتی شامل عبارت «من ... هستم» می باشند که درباره آن چیزی که دوست دارید به وقوع بپیوندد دلالت دارد. آنها را به زمان حال بنویسید گویی که اتفاق افتاده اند. "من یک کارآفرین موفق هستم" شروع خوبی است! حدود 10 تا 20 جمله تأکیدی بر روی کارتهای کوچک بنویسید و آنها را همراه خود داشته باشید. روزانه آنها را بخوانید و به آنها تکیه کنید. انجام این کار به من کمک کرد تا خودم را باور کنم و کسب و کارم را شروع کرده و رشد دهم.6- باور ها و عقاید خود را ارزیابی کنید.

 باورها و عقاید خود در مورد خود، پول، کسب و کارتان و آینده مورد نظرتان را بر روی کاغذ بنویسید. ببینید آیا این باورها و اعتقادات دقیقاً آن چیزی هست که به آن ایمان دارید؟ اگر اینگونه نیست آنها را اصلاح کنید و به جملات تأکیدی خود اضافه کنید. یکی از مشتریان من دریافت که اعتقادش نسبت به پول همان اعتقادات پدر و مادرش نسبت به پول است؛ آنگاه اعتقاد جدیدی در این مورد ساخت که به اهدافش بیشتر نزدیک بود.7- آن چیزی را انجام دهید که عاشق آن هستید.

این کار به شما کمک می کند تا بدانید چه کاری را به عنوان یک کارآفرین باید انجام دهید. اگر نمی دانید عاشق چه کاری هستید به گذشته و زمانی که بچه بودید برگردید. در عالم کودکی عاشق چه کاری بودید؟ خود من در زمان کودکی عاشق آموزش ریاضیات به بچه های دیگر بودم. وقتی من کسب و کارم را آغاز کردم در ابتدا سمینارهای کوچک محلی برپا می کردم؛ اکنون پس از گذشت سالها، کنفرانسهای ملی و بین المللی ارائه می دهم.8- هر روز کار متفاوتی را انجام دهید.

روزمرگی را کنار بگذارید و به انجام تغییرات عادت کنید. یکی از مشتریان من خانمی بود که در ابتدا فکر می کرد که این کار بسیار ساده است اما بعدها به من گفت 3 روز طول کشید تا توانست تغییر کوچکی مانند برخواستن از سمت دیگر تختخواب در خود ایجاد کند! اما تغییرات کوچک او، به او کمک کرد تا بر ترس هایش از شروع یک کسب و کار غلبه کند.9- به گونه ای عمل کنید که می خواهید باشید.

 به گونه ای شروع به کار کنید که اگر رئیس خود بودید عمل می کردید. با انجام این کار شما به صورت ملموس تری احساس خواهید کرد که برنامه زمانبندی را خودتان را تنظیم و درآمد خود را ایجاد می کنید. تعدادی از ارباب رجوع های من هنگامی که این کار را انجام دادند دریافتند که این کار اطمینان بیشتری در آنها ایجاد کرده است.10- خود را بترسانید!

آیا شما از انجام کاری، گفتن چیزی یا رفتن به جایی ترس دارید؟ پس با انجام چنین کارهایی خود را بترسانید تا شجاعت و اطمینان شما افزایش یابد. یکی از افرادی که به او مشاوره می دادم، این کار را به صورت یک قاعده کلی برای مقابله با مشکلات و چیزهایی که نسبت به آنها ترس داشت درآورده بود.11- زمانی را در طبیعت بگذرانید.

زمانی را صرف باغبانی، قدم زدن کنار ساحل یا رفتن به جنگل اختصاص دهید. محیط طبیعت به شما آرامش درونی می دهد و به خصوص می تواند شما را در خلال تغییر فصلها و تغییرات اتفاق افتاده پروش دهد.12- تمام احساسات خود را بپذیرید.

 شما می توانید انتظار تمامی احساسات خود را در هنگام شروع کسب و کار یا حتی زمان فکر به شروع کسب و کار، بکشید. احساساتی مانند آسیب پذیری، ابهام، ترس، بدهکاری، نا امنی و سایر احساسات طبیعی. یک مکالمه مثبت با خودتان برقرار سازید و در مورد احساسات خود با یک دوست قابل اعتماد صحبت کنید. به خودتان یادآوری کنید که شما درست عمل می کنید.13- کارهای ناتمام قبلی را تمام کنید.

 لیستی از کارهایی که باید تمام می کردید و شما را آزار می دهد تهیه کنید. با اتمام کارهای عقب افتاده و انجام نشده، فضای مناسبی برای کسب و کار جدیدتان تهیه کنید. این لیست می تواند شامل «تعمیر یخچال خراب شده»، «چیدن علفهای هرز باغچه» و مانند آنها باشد.14- خود را آموزش دهید.

 دانایی توانایی است. در کلاسها، سمینارها و دوره های آموزشی شرکت کنید تا مهارتهای لازم برای شروع، بازاریابی و ارتقای کسب و کار مورد نظر خود را بیاموزید. مهارتهای جدید کسب و کارتان را حتی می توانید از طریق روزنامه ها، مجلات و به خصوص اینترنت یاد بگیرید.15- تعارفات را بپذیرید و باور کنید.

در ابتدا وقتی مردم به من می گفتند که کنفرانس خوبی ارائه داده ام و از آن لذت برده اند، زیاد باور نمی کردم. اما بعدها متوجه شدم که پذیرش این تعارفات، باعث می شود که در هنگام سخن گفتن در من اطمینان بیشتری حاصل شود.16- قدر خود و استعدادهایتان را بدانید.

 استعدادها و توانایی های خود را کشف کنید و قدر آنها را بدانید. وقتی چیز با ارزشی دارید که برای آن هزینه ای پرداخت نکرده اید چه کار می کنید؟ من قبلاً یک مطلب برای کاندیداتوری یکی از دوستانم نوشتم و او برنده شد. پس کشف کردم که از قبل یک نویسنده خوب بوده ام! عاقبت از همین استعداد نویسندگی ام درآمد کسب کردم!17- بهانه ها را کنار بگذارید.

 اگر احساس کردید دارید بهانه می گیرید، سریع آن را در دفتر خود یادداشت کنید و مراقب آن باشید. یکی از بهانه های من این بود که «من از زمره کارآفرینان نیستم». من این بهانه را اینگونه عوض کردم. «من هرگاه که بخواهم توانایی آن را دارم که هر تصمیمی که در ذهنم بگیرم، انجام دهم.»18- «من نمی توانم» را کنار بگذارید.

 ببینید چرا و در چه زمانی از جمله «من نمی توانم» استفاده می کنید و آن را به این سؤال تبدیل کنید که «من چگونه می توانم...؟». یکی از مشتریان من جمله «من نمی توانم وام بگیرم چون اعتبار کافی ندارم» را به جمله «من چگونه می توانم وام بگیرم؟» تغییر داد. پس از مدتی با شرکتی آشنا شد که به اینگونه افراد سرویس می داد و از همین طریق توانست وام مورد خود را دریافت و کسب و کارش را راه اندازی کند.19- آشفتگی طبیعی است؛ آن را بپذیرید.

آشفته شدن و گیجی بخشی از پروسه آغاز یک کسب و کار جدید است. در مورد آن با دوستانتان صحبت کنید و در دفتر وقایع روزانه تان بنویسید و بدانید که به زودی پایان خواهد یافت. من در تجربیات خودم و تجربیات مشتریانم دریافته ام که اگر این گیجی و آشفتگی را بپذیریم، سریعتر تمام خواهد شد.20- بدانید که یک زمان شروع ایده آل وجود ندارد.

کارآفرینان کسب و کارشان را در بدهکاری، با پول کم، تجربه اندک و بسیاری از مضیقه های دیگر هم راه اندازی کرده اند. یکی از مشتریان من زنی بود که 30 هزار دلار بدهکاری داشت. اما با پشتکارش سال گذشته به عنوان کارآفرین سال انتخاب شد. 21- کوچک شروع کنید.

نیازی نیست در ابتدا کسب و کار بزرگی را راه اندازی کنید. واقع بین باشید و از خود بپرسید «من چرا به راه اندازی یک کسب و کار نیاز دارم؟» بعد شروع کنید. یکی از مشتریانم فکر می کرد برای راه اندازی کسب و کارش به 25 هزار دلار وام نیاز دارد اما کمی بعد او کسب و کارش را بدون هیچگونه وامی راه اندازی کرد.22- حرف و دلتان یکی باشد.

به عنوان مثال اگر منظورتان «نه» است بگویید «نه» و اگر منظورتان «بله» است بگویید «بله»! اما اگر هنوز تصمیم نگرفته اید بگویید «من باید مجدداً نزد شما بیایم». تجربه یکی از مشتریان من در این زمینه به او کمک کرد تا به ارزش واقعی خود پی ببرد و حق الزحمه مشاوره های خود به دیگران را افزایش دهد.23- در مقابل خود داوری تان بایستید.

 اگر از خودتان چیزی شبیه جمله «این یک ایده احمقانه است» شنیدید، به آرامی به خودتان یادآوری کنید که شما قرار است یک کسب و کار را شروع و ارتقاء دهید. بسیاری از مشتریان من اغلب در می یافتند که پذیرش ایده های جدید و خلاق که به ذهن آنها می رسید باعث کمک به آنها در ارتقای کسب و کارشان می شود.24- مغلوب فشارهای سخت نشوید.

هرگاه احساس درماندگی کردید، بنویسید چه موقعیتی، اندیشه ای یا احساسی به شما این حس را القاء کرد. هرگاه چنین حسی به شما دست داد، همین کار را انجام دهید تا زمانی که راهی پیدا کنید که در هنگام ایجاد چنین حسی بتوانید به درستی تصمیم بگیرید، عمل کنید و از این حالت بیرون بیایید. یکی از مشتریان من دریافته بود که پرداخت صورتحسابها و اسناد مالی بسیار کار طاقت فرسایی است و این حس باعث می شد همیشه در پرداخت حسابهایش دیر کند. کاری که او انجام داد این بود که با یک حسابدار ملاقات کند و نتیجتاً حسابهایش را در یک برنامه زمانبندی شده و با استفاده از یک نرم افزار کوچک حسابداری پرداخت و مدیریت کند.25- انتظار مقاومت و مخالفت را داشته باشید.

 شما حتی می توانید انتظار داشته باشید که خودتان در برابر خود بایستید و مانند کسانی که در اطراف شما هستند، با خود مخالفت کنید. با آگاهی از مخالفتها و مقاومتها، و با وجود آنها یاد بگیرید کارتان را انجام دهید و کاری کنید که در هرصورت باید انجام دهید! 26- سؤالات «چه می شود اگر...» از خود بپرسید.

"چه می شود اگر من بیرون کار نکنم؟" یا "چه می شود اگر من درآمدی نداشته باشم؟" اینگونه پرسشها را در دفتر وقایع روزانه خود بنویسید و به آنها پاسخ دهید. به عنوان مثال برای سؤال "چه می شود اگر درآمدی کسب نکنم؟" پاسخ دهید "هنگامی که مشغول ایجاد کسب و کار جدیدم هستم می توانم بصورت پاره وقت در بیرون کار کنم."27- صبر و بردباری را تمرین کنید.

زمانی که در ترافیک گیر کرده اید یا در یک صف طولانی قرار گرفته اید، بهترین زمان برای این تمرین است. بنابر تجربیات، این کار تمرینی در پروسه کارآفرینی است که می تواند بسیار سودمند باشد.28- به مرض «به اندازه کافی خوب نیست» غلبه کنید.

تا کنون بسیاری از افراد را دیده ام که فرصتهای خوبی از دست داده اند. آنها پروژه را پیگیری نمی کردند زیرا فکر می کردند مهارت کافی در فروش، بروشور مناسب یا محصول خوبی ندارند. شما هم به جای اینکه موقعیتی را کنار بگذارید، فکر کنید برای پذیرش آن به چه چیزهایی نیاز دارید. همین امروز آن فرصت را از دست ندهید و به خود بگویید که به اندازه کافی توانایی بدست آوردن آن را دارید.29- کمک بخواهید.

وقتی که به شدت درگیر کار شدید ولی میلی به کمک دیگران نداشتید، از دیگران سؤال کنید. این، زمانی است که بیش از پیش نیاز به آن دارید. بنابر تجربیات، بازخوردهای روشن و بسیار خوبی به واسطه پرسش از دیگران بدست می آید؛ حتی اگر خودتان میلی به این کار نداشته باشید.30- به حس درونی خود اعتماد کنید.

ممکن است دیگران به شما بگویند ترک شغل فعلی و شروع یک کسب و کار جدید، کار احمقانه ای است. اما هیچکس شما را مانند خودتان نمی شناسد. به آنچه که می دانید، اعتماد کنید و بر اساس آن عمل نمایید. اعتماد به حس درونی، باعث شد تا من تبدیل به یک کارآفرین موفق شوم.

1- به آرزوهای خود پاسخ مثبت دهید.

EQ وارد می شود

EQ  وارد می  شود  

نویسنده  : سعید سالار کیا  -  مجله موفقیت - سال هشتم  فروردین 1385

د سال ها فکر می کردیم او فرمانروای همه دستوراتی ست که از مغز صادر می  شود و رفتار ما بر اساس  خیر و صلاحی که او تشخیص می دهد بدون چون و چرا تحت رهبری اوست ، و هر کجا رفتار خردمندانه ای  از کسی سر می زد یا بر عکس  عمل غیر عاقلانه ای  انجام می داد سریع نسبت به او  IQ  بالا  یا IQ پایین  می زدیم .  اما آیا براستی  رفتار ما  نشان دهنده هوش عمومی  یا کلی  ماست .اگر این چنین  است  چرا با وجود هوش  بالا  یا همان IQ  بالا در بعضی افراد باز هم  رفتارهای عجیب و غریب و احمقانه ای بروز می کند؟

شاید به خاطر همین  پیچیدگی بود که الکسین کارل  انسان را موجودی  ناشناخته معرفی کرد.اما در سال 1990 یکی از  این ناشناخته ها توسط دانیل  گلمن کشف  شد  که نام هوش هیجانی یا EQ   لقب گرفت .هوش  هیجانی چیست ؟ و چه فرقی با هوش  عمومی یا همان IQ دارد؟

نظریه پردازان هوش  هیجانی  به ما می گویند که IQ به ما می گوید که چه کار می توانیم  انجام  دهیم. در حالی که هوش هیجانی  به ما می گوید  که چه کاری  باید انجام  دهیم.  IQ   شامل توانایی ما برای  یادگیری  تفکر منطقی و انتزاعی می  شود، در حالی که هوش هیجانی به ما می گوید که چگونه از  IQ  در جهت موفقیت در زندگی  استفاده کنیم .

بنابراین معلوم شد  در خانه مغز ما IQ  همسری  دارد  به نام EQ  که حرف آخر را ظاهرا در غالب موارد او می زند .EQ  می گوید چگونه حرف بزنیم  ، باور کنیم  ، نگاه کنیم  ، بپسندیم یا رد کنیم  یا به محرک ها چگونه عکس العمل  نشان دهیم . اجازه دهید به مشاجره ای  که به طور تصادفی  ما از پشت در یکی از این خانه ها  از این زن و شوهر شنیدیم  سرکی بکشیم .

EQ:   چقدر من از این درس  هندسه ( یا هر چیز دیگر ) بدم می آید .

 IQ: چرا عزیزم

EQ: همش  قضیه اثباتی ، شکل های عجیب و غریب . چیزهای  به درد نخور.

IQ: تو با این حرف هات من را سرد می کنی .یک کم بهتر بهش نگاه کن شاید  این طور که می گی نباشد.

EQ: نه بابا اصلا من نمی دونم  به چه دردی می خوره ، برای من که می خوام مهندس  کامپیوتر بشم  هندسه دیگه به چه دردم می خوره؟

IQ: اما برای موفقیت لازمش داری .اگه یه کم خلق و خوی خودت  رو عوض کنی من به اندازه کافی می تونم بهت کمک کنم. کار من بستگی به باور تو دارد.

EQ: بسیار خوب از امروز به هر جون کندنی  که شد باز  سعی می کنم درس  هندسه را مرور کنم.

IQ:  اما یادت باشه بدون  علاقه تو ، بدون انگیزه  و شادابی  تو  و بدون  نگرش  مثبت و دید  قدرتمند  تو ، کاری  از دست من برنمی آید . با شادی تو شادابم  و با ناراحتی  تو  علیلم و ذلیل .

عجب زندگی عجیبی دارد IQ ، تازه فهمیدم برای هر تغییری  سراغ چه کسی باید رفت .کمی دقت کنیم  علت خیلی از موفقیت ها یا ناکامی ها ، استرس ها یا آرامش درونی را می توانیم  از طریق EQ ردیابی  کنیم و از  او انتظار داشته باشیم .

EQ مانند  IQ    قابل اندازه گیری  و نرم نمایی  است .

از آموزش  پذیری  و ویژگی  های  اکتسابی بالاتری نسبت به IQ  برخوردارست .از درک صحیحی نسبت به میزان آگاهی از هیجانات به طور کلی  ، کنترل آن ،  جهت دهی و مدیریت  هیجانات برخوردار است .

به نقل از سایت فکر نو

مدیریت بهتر، نتایج برتر

مدیریت بهتر، نتایج برتر

مترجم: فرناز صفدری

مدیران و صاحبکاران موفق باید بدانند دقیقا به دنبال چه نتایجی هستند. در واقع همین نتایج هستند که دستمایه قضاوت درباره این افراد قرار می‌گیرند و شکست یا موفقیت نهایی کارشان را تعیین می‌‌کنند. معمولا در قراردادهای کاری یا در معرفی کار،‌ اهداف و نتایج مطلوبی که مدیر باید در پی آن باشد ذکر می‌شوند و مطمئنا معیاری برای قضاوت‌های بعدی در مورد عملکرد او قرار می‌گیرند. نتایج همان چیزیست که مدیر بابت آن حقوق دریافت می‌کند. بسیاری از صاحبکاران و مدیران از نتایج موردنظرشان غافل می‌شوند و از مسیر اصلی دور می‌افتند. من به طور مرتب برای مدیران، کارگاه‌هایی به نام «نحوه مدیریت اولویت‌ها» برگزار می‌کنم. در این کارگاهها ابتدا از آنها می‌خواهم روی کاغذهای بزرگ آلبوم‌های نمودار طرح کار خود را پیاده کنند. اغلب آنها تمام صفحه را با انواع کارها و وظایف پرمی‌کنند به طوریکه در آخر کار خودشان هم متوجه نمی‌شوند چه برنامه‌ای ریخته‌اند. در مرحله بعد از آنها می‌خواهم اولویت‌های اصلی و نتایجی که این اولویت‌ها به دنبال دارند را با علامت ضربدر مشخص کنند. آنها از بین تمام فعالیت‌ها و وظایف ذکر شده تنها 5 یا 6 مورد یا حتی کمتر را برمی‌گزینند. بدین ترتیب در پایان کار در می‌یابند که برای اولویت‌های اصلی زمان کافی قائل نشده‌اند و سعی می‌کنند مدیران ارشد خود را که آنها را با انبوه کارها و وظایف جنبی از اهداف اصلی دور کرده‌اند سرزنش کنند که البته حق دارند. اما مدیران،‌بسیاری از وظایف را به دلایل زیر می‌پذیرند:
1-
نمی‌خواهند «نه» بگویند.
2-
اعتماد نمی‌کنند کار را به دگیری بسپارند.
3- «
دوست دارند» خودشان کار را انجام دهند. من در این کارگاهها سعی می‌کنم به مدیران آموزش دهم چگونه می‌توانند با همکاری مدیران ارشد خود و دیگر همکارانشان از انبوه وظایف غیرضروری که ارتباطی با اهداف و نتایج موردنظر ندارند بکاهند. بسیاری از مدیران فکر می‌کنند مدیران ارشدشان دلایل عدم موفقیت آنها را درک می‌ کنند و به دلیل آنکه خودشان وظایف فرعی بی‌شماری به آنها سپرده‌اند و موجب این امر شده‌اند عذرشان را در مورد عدم دستیابی به نتایج مطلوب می‌پذیرند. اما بگذارید صادقانه به شما بگویم که آنها هرگز این کار را نمی‌کنند! برخی مدیران هم می‌اندیشند سرمایه‌گذاران و مدیران امور مالی دلایل عدم موفقیت کار آنها را می‌پذیرند. اما باید گفت سرمایه‌گذاران تنها می‌‌خواهند بشنوند که شما به آنچه وعده داده‌اید دست یافته‌اید. صاحبکاران ومدیران موفق افرادی هستند که تمام هم و غم خود را بر نتایج موردنظرشان قرار می‌دهند و در این راه به هیچ کس یا چیزی اجازه نمی‌دهند مانع رسیدن آنها به این نتایج گردد. البته نباید از نظر دور داشت که توجه به نتایج تعیین شده باید تا حدی باشد که گروه کاری‌تان لازم می‌داند. گاهی اوقات همکارانتان تنها به انجام کارهای کوچک وفرعی که به آنها می‌سپارید دلشاد هستند. من با فروشندگانی روبه‌رو شده‌ام که می‌گویند:«این را برعهده مشتری می‌گذارم» یا عوامل خدمات‌رسانی به مشتری می‌گویند:«با عوامل توزیع یا امور مالی درباره آن صحبت می‌کنم». از خود بپرسید رویه این افراد در رسیدن به اهدافتان به شما کمک می‌کند یا خیر. اگر پاسخ منفی است اجازه ندهید اینگونه کار کنند. اهدافتان را برای گروه کاری خود روشن سازید اما آنها را در انتخاب راهی که به این اهداف تحقق می‌بخشد آزاد بگذارید. البته منظور من این نیست که عوامل فروشتان را ترغیب کنید کالاهایشان را به هر قیمتی که می‌خواهند بفروشند یا اجازه دهید سرآشپزتان از مواد اولیه نامطلوب استفاده کند یا همچنین واضح است که اجازه نمی‌دهید مهندس حفاظت از دستگاه‌ها با نادیده گرفتن بعضی از ضوابط امنیت دیگران را به مخاطره اندازد. مطالب گفته شده تنها به این معناست که باید از قوه تعقلتان استفاده کنید و به برنامه‌های غیرمدون عمل نکنید. کارگزاران شما شاید برای تحقق اهداف تعیین شده شیوه کاری متفاوتی داشته باشند اما این به معنای غلط بودن روش آنها نیست. من خودم بارها از نزدیک شاهد معاملاتی بوده‌ام که روش فروشنده از روش فروش من بسیار متفاوت بوده است. با این حال معامله به خوبی انجام شده و مشتری از خرید خود راضی بوده است. من در این مواقع معمولا بعد از انجام معامله کمی با فروشنده در رابطه با نحوه کارش صحبت می‌کنم. نمونه دیگر اینکه چند وقت پیش برای گرفتن اتاق به هتلی رفته بودم که مسئول پذیرش ازبوی ادکلن من خوشش آمد و اسم آن را از من پرسید تا برای یکی از دوستانش مانند آن را خریداری کند. مطمئنا این کار بخشی از خوش آمدگویی آنها به مراجعان نبود. حتی برخی از مدیران اینگونه روابط صمیمانه بین کارکنان و مشتریان را نمی‌پسندند. اما بگذارید چیزی را به شما بگویم. من به عنوان مشتری از این برخورد خوشم آمد و موجب شد روز خوبی را شروع کنم. به نظر من این طرز برخورد خیلی بهتر از رفتار خشک و رسمی بعضی ازمسئولان پذیرش است که در هتل‌های بزرگ دیده می‌شود. من از هتل آنها احساس رضایت پیدا کردم و اگر مدیر آن هتل بودم این درست همان نتیجه‌ای بود که می‌خواستم. مدیران موفق نتایج مطلوب و ایده‌آلشان را برای گروه کاری خود تبیین می‌کنند و اجازه می‌دهند هر کس به شیوه خودش به آن نتایج دست یابد. البته این بدان معنا نیست که نباید هیچ نظارتی داشته باشید و کلا از مسائل بی‌اطلاع باشید. بلکه باید از نزدیک شاهد عملکرد اعضای گروه خود باشید و آنها را حمایت نمائید. به عقیده من دو ویژگی مهم مدیران و صاحبکاران موفق عبارتست از:
1-
وظایف و کارهای محول شده را به انجام می‌رسانند.
2-
وظایف و کارها را با استفاده از آسانترین و کم استرس‌ترین شیوه انجام می‌دهند. اهمیت توجه به این مسئله از آن جهت است که اگر بخواهید کارکنان را کنترل نمائید و همه را ملزم کنید کارها را به روش شما انجام دهند بسیار استرس‌آفرین خواهد بود. از طرفی با این کار انگیزه آنها را کمرنگ می‌کنید و دستیابی به اهدافتان را مشکل‌تر می‌سازید. مترجم: فرناز صفدری

به نقل از روزنامه‌ی تفاهم